loading...

داستان کوتاه

داستان کوتاه

بازدید : 891
يکشنبه 20 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه
یعنی جناب آقای شهروز براری صیقلانیبا اختصار روی جلد شین براریمیباشد.

که توسط نشر چشمهبه چاپ و نشر رسیده است و تاکنون به سومین دوره تجدید چاپ رسیده است. قابل ذکر است که تنها در سری چاپ نخست این اثر در مهرماه سال 1396 نام نویسنده بروی جلد و در مشخصات ابتدایی اثر قید گردیده و از‌‌ان‌جهت که نویسنده محترم چندی پس از اولین دوره چاپ اثر توسط وزارت ارشاد و اسلامی‌جمهوری اسلامی‌ایران ممنوع قلمگردید از‌‌ان‌پس و در دو دوره تجدید چاپ اثر نام وی از مشخصات اولیه اثر حذف گردید تا مجال تجدید چاپ بیابد. به هر روی در رده بندی کتابخانه ملی کشور این اثر به نام شهروز براری صیقلانی ثبت و توسط وزارت ارشاد مجوز فیپا کسب نموده است .

خلاصه اثر ؛ روایتی حقیقی بدیع ناب و منحصربفرد از زندگی یه زن شمالی است که در شهر لاهیجان دفن است.

نشانی سنگ مزار و سندیت این روایت با قید نشانی و ادرس محل سکونت محل زندگی دوران کودکی و ازدواج و زندگی و کار و تحصیل بعد از ازدواج و.... همگی درون کتاب فوق قید شده است. و در طی مسیر زندگی از تولد تا وفات مرحوم گلتی تی به برکه‌‌‌ای زیبا اشاره میشود که حتی هم اکنون نیز‌‌ان‌برکه واقع در دامنه‌ی شیطان کوه قابل دسترس همگان است.

خلاصه‌‌‌ای از اثر _

گلتی تی تک فرزند یک چوپان بود که پدری مهربان و مادری زیباروی داشت، که مادرش در کودکی مریض شد و فوت نمود و چندی بعد پدرش با نامادری اش ازدواج کرد که گلتی تی تحت اذیت و ازار نامادری قرار میگیرد و در همین حال به نزد شخصی در همسایگی بنام خاله مریم میرود و خواندن و نوشتن می‌آموزد و با کلی تلاش برای شرکت در امتحانات حضوری در رده پنجم ابتدایی در شهر لاهیجان ثبت نام میکند ولی نامادری مخالفت کرده و مانع حضورش در امتحانات میشود گلتی تی بزرگ میشود و خواستگاری چوپان برای ازدواج با خواهر ناتنی اش که فرزند شوهر اول نامادرش بود به خانه شان می‌اید و علیرغم بدگویی‌های نامادری بر علیه گلتی تی بجای خواهر ناتتی با گلتی تی ازدواج میکند.....

چندی بعد گل تی تی باردار و بیوه در صحنه‌ی پر اشوب زندگی تنها و بی پناه می‌ماند سر انجام صاحب فررندان دوقلو میشود دو دختر . گلتی تی که سر کار میرود از پس بزرگ کردن فرزندانش بی پدر و بی سرپناه بر نمی‌اید و ناچار فرزندان شیرخواره خودرا به رییس بیمارستانی که در‌‌ان‌مشغول کار است میدهد و هر کدام به خانواده‌‌‌ای غریبه در لاهیجان سپرده میشوند و یکی از انها پس از مدتی دچار برشکستگی و بحران مالی میشود و به روستایی که گلتی تی دوران کودکی اش را در‌‌ان‌سپری کرده نقل مکان میکنند و خانواده دوم در رفاه مالی بسر میبرند و چندی بعد گلتی تی بیخبر از دو دخترش مشغول ادامه تحصیل میشود .

دختر فقیر در روستا در کنار برکه‌‌‌ای که زمانی نه چندان دور گل تی تی در کودکانه‌هایش در گوشه اش مینشسته و غذای خودش را به اردک‌ها میداده و برایشان قصه‌‌‌ای تکراری را تعریف مینموده مینشیند و بی انکه بداند ناخوداگاه همان کارها را تکرار میکند ک مادرش میکرده که روزی به یکباره با دختری هم سن سال و مشابه خود برخورد میکند که با اسبی زیبا مشغول سوارکاری اطراف برکه به منظور تفربح است انها بی انکه بدانند که خواهر دو قلوی یکدیگرند با هم دوست میشوند و......

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 4
  • بازدید کننده دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 536
  • بازدید سال : 942
  • بازدید کلی : 53959
  • کدهای اختصاصی